next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد دوم

back page


سيد مرتضى در كتاب شافى گويد: صدور اصل خبر غدير ظاهر و معلومست مانند غزوات پيغمبر اصل قضيه حجة الوداع و احوال معروف آن حضرت و دليل ديگر بر صحت اين خبر اجماع شيعه و سنى است بر نقل آن ، چه آنكه اعتراض و اشكال عامه بر دلالت اين خبر دليل تصديق به صدور آن است و دليل ديگرش اخبار متظافرى است كه احتجاج اميرالمؤ منين عليه السلام را در شورى بيان مى كند، كه آن حضرت در شورى فرمود: شما را به خدا در ميان شما جز من كسى هست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دست او را گرفته و گفته باشد: من كنت مولاه فهذا مولاه ، الهم و ال من و الاه و عاد من عاداه . همه گفتند: نه ، به خدا، و چون آن مردم مشهور و معروف شورى اعتراف كردند و ديگرانى هم كه بعدا آن خبر را شنيدند، انكار نكردند با وجود اينكه مى دانيم بسيار مى خواستند اگر آن سخن دروغ باشد، انكار كنند، موجب يقين به صحت آن خبر مى گردد.
و اما در مقام دوم كه مقام اثبات دلالت اين خبر است بر امامت ، چون بعضى از متعصبين عامه كه نتوانسته اند اصل خبر را انكار كنند گفته اند: كلمه ((مولى )) در سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله معنى امامت و ولايت را نمى فهماند، بدين جهت علماء ما رضوان الله عليهم اجمعين از چند راه شبهه را حل كرده و توضيح داده اند.
اول طريقه اين است كه گويا شيخ صدوق عليه الرحمه مبتكر آن بوده و در معانى الاخبار و خصالش بيان كرده است ، و آن طريقه اين است كه : كلمه ((مولى )) در لغت عربى علاوه بر اينكه در معنى صاحب اختيار و سرپرست و اءولى به تصرف استعمال مى شود، به معانى ديگرى هم بكار مى رود: 2 بنده ، 3 آزاد شده 4 هم سوگند 5 آزاد كنند 6 مالك 7 همسايه 8 داماد 9 جلو 10 دنبال 11 پسر عمو 12 نعمت پرورده 13 دوست 14 ناصر و ياور. اما مسلم است كه قرائن حال و مقام اقضا مى كند كه هيچيك از آن معانى جز معنى اول مقصود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نبوده است ، زيرا نسبت به معنى دوم و سوم و چهارم پيداست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بنده و آزاد شده و هم قسم كسى نبوده است تا در آن موقع حساس بفرمايد: هر كس من هم قسم او بوده ام ، على هم قسم اوست . و اما 8 معنى ديگر (آزاد كننده ، مالك ، همسايه ، داماد، جلو، دنبال ، پسر عمو، نعمت پرورده ) بسيار واضح است كه اراده آنها توضيح و اضحاف و بلكه سخنى است بيهوده و خنده آور كه از هيچ عاقلى صادر نمى شود، مگر ممكن است انسان عاقل مردم را در شدت گرما وسط بيابان گرد آورد و بگويد: هركس من همسايه او هستم على همسايه اوست يا آنكه هر كس را كه من پسر عمو هستم ، على هم پسر عمويش هست ، باقى مى ماند معنى دوست و ياور كه بيشتر عامه به آن تمسك كرده اند. ولى بر هيچ خردمندى پوشيده نيست كه براى بيان اين معنى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بايد به على عله السلام سفارش كند كه هر كس را من دوست مى داشتم و يارى مى كردم تو هم دوست داشته باش و يارى كن ، نه آنكه مردم را گرد آورد و با آنها چنين سخنى بگويد و اگر بگوئيد مقصود ياورى امراء است از رعايا و جلب دوستى رعايا نسبت به امرا، در اين صورت دليل بر گفته ما و امامت و خلافت آن حضرت است و نيز مى گوئيد: هر گاه سلطانى رعيت خود را نزديك وفاتش جمع كند و دست يكى از خويشان و نزديكانش را بگيرد و بگويد: هر كه را من دوست و ياورش بوده ام ، اين شخص دوست و ياور اوست ، با توجه به اينكه چنين سخنى را درباره ديگرى نگفته و براى جانشينى خودش هم هنوز كسى را انتخاب نكرده است ، هر كسى از اين بيان معنى جانشينى و خلافت و ترغيب رعيت را به امتثال فرمان و دوستى او مى فهمد.
دوم در روايات بسيارى كه عامه و خاصه نقل كرده اند چنانست كه : پيغمبر صلى اللّه عليه و آله پيش از آنكه آن جمله را درباره على بفرمايد، فرمود: اءلست اولى بكم من اءنفسكم ؟ ((من نسبت به شما از خود شما اءولى نيستم ؟)) همه گفتند: چرا، سپس فرمود: هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست و بسيار روشن است كه آن اولويتى را كه ابتداء از مردم ، براى خود اقرار گرفته است ، همان اولويت و سرپرستى و صاحب اختيارى است كه در جمله بعد براى على عليه السلام ثابت مى كند.
سوم كلمه مولى در معنى اولى بتصرف حقيقت است و معانى ديگر از فروع اين معنى است و محتاج به اضافه قيدى ديگر است و نيز محتاج به عنايت و قرينه است ، زيرا مالك را مولى گويند، چون نسبت به مملوك اولويت دارد و مملوك را مولى گويند. چون به اطاعت مالك اولى است و همچنين همسايه و هم قسم را مولى گويند چون آنها به يارى هم قسم و همسايه خويش اولويت دارند و همچنين نسبت به معانى ديگر پس ‍ چون لفظ مولى در معنى اول حقيقت است و قرينه ئى براى معانى ديگر نيست بايد بر آن معنى حمل شود، و اگر معنى دوست و ياور را ادعا كنند مى گوئيم : اگر معنى مولى سرپرست و اولى بتصرف باشد، مقصود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اينست كه مردم او را دوست بدارند و متابعت كنند و يارى نمايند و اگر معنى مولى دوست و ياور باشد، مقصود اينست كه : على عليه السلام ياور و دوست مردم است و پيداست كه دعائى كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به لفظ ((الهم و ال من والاه و عاد من عاده )) مى فرمايد با معنى اول مناسب است نه با معنى دوم .
چهارم اخباريكه از طريق عامه و خاصه رسيده است به اينكه آيه شريفه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى 3 سوره مائده ((امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم ، در روز عيد غدير نازل شده است دلالت دارد بر اينكه كلمه ((مولى )) در سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در معنى امامت و خلافت به كار رفته است و مقصود آن حضرت از آن عمل در آن خطبه تعيين جانشين خود و حجت خداست بر مخلوق ، زيرا امرى كه كامل كننده دين و نعمت خدا باشد، جز نصب امام و پيشواى روحانى براى مردم نتواند بود.
پنجم يكى از آيات ديگرى كه در آن روز نازل شد، اين آيه شريفه است يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيغمبر آنچه از پروردگارت بتو نازل شده به مردم برسان ، اگر انجام ندهى ، پيام وى را نرسانيده ئى ، خدا ترا از شر مردم حفظ مى كند مفسرين گويند: تهديدى كه خدايتعالى پيغمبرش را مى فرمايد، با وعده حفظ و نگهدارى او بزرگتر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه يغمبرش را مى فرمايد، با وعده حفظ و نگهدارى او، بزرگتر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه به پيغمبرش تذكر مى دهد، موضوع تعيين امام و جانشين است كه اگر انجام نشود، زحمات بيست و سه ساله پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، پس از مرگش به هدر مى رود، و مردم يكباره به جاهليت خود بر مى گردند، و مثل اينست كه پيغمبر رسالت و پيام خدا را نرسانيده است ، و نيز چون امير المؤ منين عليه السلام به واسطه جنگهاى معروف و مشهورش كه پايه اسلام را محكم كرده بود. در دل منافقين كينه و خشمى ايجاد نموده بود. كه در اواخر عمر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله گاه و بيگاه اظهار مى كردند و آن حضرت هم آگاه بود كه نصب على عليه السلام به مقام پيشوائى بر آنها گران و سنگين خواهد آمد و كار شكنى و فتنه انگيزى خواهند كرد، از اين جهت خداى تعالى ضمانت نگهدارى پيغمبرش را در آيه شريفه تذكر مى دهد.
ششم جمعيتى كه در آن روز حاضر بودند و سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را مى شنيدند، همگى مقصود آن حضرت را فهميدند و على عليه السلام را به مقام امامت و خلافت تبريك گفتند، نخستين آنها عمر بن الخطاب بود كه گفت بخ بخ لك يا اباالحسن لقد اءصبحت مولاى و مولا كل مؤ من و مؤ منة ((خوشا به حال تو اى ابوالحسن ! كه امروز آقاى من و آقاى هر مرد و زن با ايمان گشتى ، و حسان بن ثابت نيز در آن روز اشعارى در تبريك و تهنيت آن حضرت به مقام امامت سروده كه بتواتر از او نقل شده است و همچنين شعراء ديگر صحابه و تابعين اين موضوع را به تفصيل بيان كرده و همه معنى امامت و خلافت را از سخن پيغمبر فهميده اند.
علامه مجلسى (ره ) در اينجا راجع به جمله ((اوصيكم بكتاب الله و اهل بيتى و نيز درباره آيه شريفه ((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس )) توضيحات مفيدى بيان مى كند كه ما از ترس ملال خاطر خوانندگان آن را بفصول بعد حواله مى دهيم .
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِت ابِ اللّهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِى الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ جَرَتْ فِى وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ فِيهَا نَصِيبٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ بُطُونَ بَنِى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ لَا قَالَ وَ نَسِيتُ وُلْدَ الْحَسَنِ ع فَدَخَلْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ ع فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ مَا لِمُحَمَّدِيٍّ فِيهَا نَصِيبٌ غَيْرَنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 2
عبدالرحيم بن روح قصير گويد: از امام باقر عليه السلام راجع به قول خداى عزوجل ((پيغمبر به مؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤ منانند و خويشاوندان بعضى نسبت به بعضى در كتاب خدا سزاوارترند 6 سوره 33)) پرسيدم درباره كى نازل شده است ؟ فرمود درباره امر ولايت و امامت نازل شده است ، اين آيه پس از حسين عليه السلام در ميان اولادش جارى شد، پس ما نسبت به پيغمبر و امر امامت از مؤ منين و مهاجرين و انصار سزاوارتريم ، گفتم اولاد جعفر از امامت بهره ئى دارند؟ فرمود: نه ، گفتم : براى اولاد عباس ‍ بهره ئى هست فرمود: نه ، پس من تمام شعبه هاى فرزندان عبدالمطلب را براى آن حضرت بر شمردم ، نسبت به همه مى فرمود: نه ، ولى اولاد حسن عليه السلام را در آن مجلس فراموش كردم ، بعدا خدمتش رسيدم و عرض كردم : براى اولاد حسن از امامت بهره ئى هست ؟ فرمود نه : به خدا اى عبدالرحيم براى هيچ فردى كه به محمد منسوبست جز ما از آن بهره ئى ندارد (بحديث 754 رجوع شود).

3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا يَعْنِى أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِى عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَيَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِى سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 3
امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزوجل ((همانا ولى شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند)) فرمود: يعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و كارهاى شما و جان و مال شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند، يعنى على و اولادش كه ائمه عليهم السلام هستند تا روز قيامت ، سپس خداى عزوجل ايشان را وصف كرد و فرمود: ((كسانيكه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكوة مى دهند)).
اميرالمؤ منين مشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حاليكه حله اى كه هزار دينار قيمت داشت ، در برش بود و آن حله را نجاشى به پيغمبر (ص ) هديه كرده و او به اميرالمؤ منين پوشانيده بود، مرد سائلى آمد و گفت : سلام بر تواى ولى خدا و اى كسى كه نسبت بمؤ منين از خودشان سزاوارترى ! بفقير صدقه اى ده ، على عليه السلام آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خداى عزوجل آن آيه را در شاءن او نازل فرمود. و تصدق اولادشرا بتصديق او متصل ساخت (و نعمت بر اولادش را بوسيله نعمت به او قرار داد) پس هريك از اولاد او كه بدرجه امامت رسد، مانند خود او همين صفت را دارد كه در حال ركوع تصدق مى دهد، و آن سائليكه از اميرالمؤ منين تقاضا كرد از ملائكه بود، و آنها كه از ائمه اولادش سؤ ال كنند، از ملائكه مى باشند.

شرح :
راجع به آيه شريفه در حديث 480 توضيح داده شد، در آنجا بيان كرديم كه بيشتر مفسرين اين آيه را در شاءن اميرامؤ منين عليه السلام و راجع بخاتم بخشى آنحضرت در حال ركوع مى دانند ولى در اين حديث بجاى انگشتر حله ذكر شده است و آن نوعى از عبا و رولباسى مرسوم آن زمان است ، علامه مجلسى (ره ) درباره آن روايت مى فرمايد: ((حسن كالصحيح )) درباره اين روايت مى فرمايد ((ضعيف على المشهور)) بنابراين آن روايت از لحاظ اعتبار و وثوق بيشتر مورد اعتماد است ، علاوه بر اينكه مانعى ندارد كه هر دو قضيه واقع شده باشد و حضرت انگشتر و حله را در يك نماز ياد و نماز تصدق داده باشد.
4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِى الْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِى الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ ع يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِى الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 47 رواية 4
عمر بن اذينه از زراره و فضيل و بكير و ابن مسلم و بريد و ابى الجارود، همگى از امام باقرعليه السلام روايت كنند كه فرمود: خداى عزوجل رسولش را بولايت على عليه السلام امر كرد و آيه ((سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده ، نماز بپادارند و زكوة دهند 55 سوره مائده )) را بر او نازل فرمود و ولايت اولوالامر (كارداران ) را واجب ساخت ، مردم ندانستند مقصود از ولايت چيست ، خدا بمحمد صلى اللّه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد، چنانكه نماز و زكوة و روزه و حج را توضيح داد، و چون امر بولايت از جانب خدا به پيغمبر رسيد حضرتش دلتنگ شد و ترسيد مردم از دين برگردند و او را تكذيب كنند، از اينجهت دلتنگ شد و بپروردگارش ‍ مراجعه كرد، خداى عزوجل با وحى فرستاد ((اى پيغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان ، و اگر نكنى پيام او را نرسانيده ئى ، خدا ترا از گزند مردم حفظ ميكند 67 سوره مائده )) او هم امر خداى تعالى ذكره را اعلان كرد و بامر ولايت على عليه السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين و بغائبين برسانند.
عمر بن اذينه (كه از آن شش نفر روايت ميكند) گويد: همگى جز ابى الجارود گفتند: امام باقر عليه السلام فرمود: واجبات خدا يكى پس ‍ از ديگرى نازل مى شد و امر ولايت آخرين آنها بود، كه خداى عزوجل اين آيه را نازل فرمود: ((امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم 3 سوره مائده امام باقر عليه السلام فرمود: خداى عزوجل مى فرمايد: بعد از اين واجبى بر شما نازل نكنم ، واجبات را براى شما كامل كردم .

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد دوم

back page